نامه پسر شهید به مرد جوان در کنار مقبره شهید: قلب من تحت فشار قرار گرفت ، اما من خودم را در محل قرار دادم! – تابناک


گزارش درخشان پس از معرفی اخبار توهین به قبرهای شهدا در مالایرپسر یک شهید ، یک ریتم قلبی خطاب به مردی که به قبرهای شهدا توهین کرده بود ، او را به تابناک نوشت و فرستاد.

در روز سوم سال جاری ، من به گور پدرم رفتم تا شناسه. وقتی به سنگ قبر رسیدم ، یک مکان سیاه درست به نام شهید بازی شد. اثرات نارنجک دست ساز یا همان آتش بازی است. از لکه هایی که هر سال در آخرین روزهای سال و آغاز آید آل آدا روی دیوارها و بزرگراه ها بازی می کنند ، این نشانه اعتراض و نارضایتی جوانان است که پس از هیجان و شادی آتش نشانان ، در دیوارها و دیوارهای شهر شرکت می کنند.

نامه پسر شهید به مرد جوان در کنار مقبره شهید: قلب من تحت فشار قرار گرفت ، اما من خودم را در محل قرار دادم!

بعضی اوقات تأثیر آن بر عکس ها و نمادهای ملی و مذهبی است. در ابتدا ، من از قلبم ناراحت شدم و احساس کردم که کسی گرانترین بناهای من را لگد می زند. لحظه پرتاب نارنجک دستی را تجسم کردم. من سعی کردم صورت و احساس این جوان را به تصویر بکشم. او وقتی به آتش بازی سنگ قبر شهید برخورد کرد چه گفت؟ شاید ادویه خشم ، که خالی است ، نیز توهین شده است. به چه کسی؟ به شهید؟

من تصمیم گرفتم نامه ای برای او بنویسم. از آنجا که او هموطن من است ، من ارتباطی با او ، خانه ایرانی ما دارم. این مرد جوان “ایرانی” است.

شاید نه ، نه شهید. اما او احتمالاً چیزی را به کسی یا کسانی که در قلب او بودند گفت. من می خواستم به این جوان نزدیک شوم تا زمانی که هدف او را با تعامل او پیدا کنم. تا اینکه تصمیم گرفتم نامه ای برای او بنویسم. از آنجا که او هموطن من است ، من ارتباطی با او ، خانه ایرانی ما دارم. این مرد جوان “ایرانی” است.

ایران جوان ، دوست من.

من فرزند شهید هستم که روی سنگ خود شلیک می کند. من می دانم که قلب شما پر از این بار است. من حدس می زنم که شما هیچ کار ثابت ندارید و هیچ ارتباطی با آموزش ، امتحانات ورودی ، دانشگاه ها و اشتغال در این کشور ندارید. شما ممکن است ازدواج نکرده باشید یا شاید نتوانید با دختر محبوب خود ازدواج کنید و در عین حال متوجه شوید که شادی های دیگر ، مانند فرزندان مقامات و بزرگان ، و هرکسی که قبل از چشمان شما در میان اخبار و تصاویر فضای مجازی به یک رابطه رسیده باشد ، بیشتر رنج می برد.

نامه پسر شهید به مرد جوان در کنار مقبره شهید: قلب من تحت فشار قرار گرفت ، اما من خودم را در محل قرار دادم!

شاید ، هنگامی که شما این نارنجک را روی سنگ قبر پدر شهید من ریختید ، کودک را به شهید می فرستید تا هر آنچه را که مانند یک تروت ، اجاره ، وام ، مهمانی و مجوز داشتید. البته ، من یک تست اجاره ، بدون سهمیه و با 5 سال تجربه انجام دادم. شاید نزدیکترین نماد و دیافراگم که عصبانیت بی عدالتی را خرد می کند ، سنگی بود که روی آن عکس شهید حکاکی شده بود.

شاید ، هنگامی که شما این نارنجک را روی سنگ قبر پدر شهید من ریختید ، کودک را به شهید می فرستید تا هر آنچه را که مانند یک تروت ، اجاره ، وام ، مهمانی و مجوز داشتید.

من نمی خواهم در این نامه بگویم که برای شما می نویسم و ​​این چیست و چه چیزی باقی مانده است. او کمتر از 6 ماه سن داشت و فرزند بزرگترش هنوز 5 ساله بود و همه را ترک کرد. من ، که اکنون یک فرزند کوچک دارم ، مکرراً فکر کرده ام اگر بتوانم تسلیم شوم و بروم. و من آن را به راحتی ندیده ام.

اما وقتی صحبت از چیزی مانند خاک شما ، خانه شما ، خانه شما متفاوت است. و در اینجا من در مورد رنج خانواده های شهدا و جانبازان و رزمندگان و ارزش و معنی آنها برای شما صحبت نمی کنم ، زیرا می دانم که گوش شما پر از این کلمات در سخنرانان ، رسانه ها ، راهپیمایی ها و راهپیمایی ها و دعاها ، موسسات ، بنیادها ، روزنامه ها و کتاب ها و کتاب ها است. من حتی می دانم که این عبارت “به درخواست خانواده های شهدا” چقدر مسدود شده است در هر کجا که آنها مسدود شده ، بسته ، اسیر ، فیلتر شده و تشنج آجیل باشند.

اما من همیشه می خواستم هر بار در مورد محدودیت های “برنامه های خانوادگی شهدا” می توانم یک مطالعه جامع در مورد این کلاس انجام دهم تا دریابم که آنها از مصرف این عنوان چقدر راضی هستند تا شما و من با آن روبرو نشویم. شما رنج و فشار و ناجوانمردانه چشمان من و شهید را که سر خود را در جزیره مین خرد کرده اند ، نمی بینید.

من همیشه می خواستم دوست داشته باشم هر بار برای محدودیت در مورد مردم خانواده شهدا ، یک مطالعه کامل در مورد این کلاس انجام دهم تا آنها خوشحال شوند که این عنوان را مصرف کنند ، بنابراین من و من در مقابل یکدیگر نبودیم.

در پایان نامه من ، می خواهم فاجعه ای را برای شما تعریف کنم که از ملت به یکی از موارد غیرقانونی وارد می شود. یوگسلاوی به دلیل سیاست های مخرب و همراهی یا اشتیاق مردم عادی از پایین به بالا نابود شد. نویسنده کتاب “هامن مورچه نیست” با غم و اندوه می نویسد که این کشور غروب خورشید و کافه های زیبایی را پر از خنده کرده است و روز بعد آن را به زمین و خون کشیده است. اختلاف بین افرادی که از احساس وابستگی قومی و سیاسی تغذیه می کنند ، مانند آتش سوزی بود که وقتی شعله های آتش ، هیچ چیز از این سابق باقی نگذاشت. اکنون فقط چند کشور از یوگسلاوی و زخمهای عمیق تاریخی جدا شده اند. نویسنده خاطرنشان می کند که یوگسلاوی مانند “یک کشور خیالی” بود که فقط اراده سیاسی بود ، نه یک حس عمیق از هویت مشترک.

فروپاشی یوگسلاوی نه تنها اثری از سیاستمداران بود. افراد عادی با انتخاب خود ، سکوت یا نفرت همراهشان این تصادف را تغذیه کرده اند. در این کتاب ، او در مورد چگونگی همسایگان که سالها با هم زندگی می کردند صحبت می کند ، به تدریج به عنوان دشمن دیده می شود. به عنوان مثال ، هنگامی که شایعات یا تبلیغات شروع به پخش می شود – مانند “صرب ها مسلمان می سازند” یا “کروات ها می خواهند آن را صرب بگیرند” – مردم به جای مقاومت در برابر این داستان ها ، اغلب می پذیرند و روی آن عمل می کنند. این اختلافات با بحث و گفتگوهای ساده در کوچه و بازار آغاز شد ، با تقسیم خانواده ها ، کاهش دوستی ها و در نهایت خشونت قومی.

دوست ایرانی عزیزم! این خاک با خون و رنج به ما رسید و امروزه گرگهای گرسنه برای این دندان ها تیز شده اند و عصبانیت مردم به دلایلی چیست – در قلب بهترین ابزار برای این گرگ ها است. و من می دانم که شما ایران را نیز دوست دارید.

دوست شما پسر شهید ایران

نظر شما چیست؟